شهید محمد بهرامیه
|
|
مسئول واحد تعاون لشکر 5 نصر محمد بهرامیه - فرزند حسینعلى - در اول دىماه سال 1332 در روستاى بهرامیه بخـشى جـوین از توابع شهرستان سبزوار به دنیا آمد. در پنج سالگى به همراه پدر و مادرش به کربلا مشرّف شد. بودن در جوار مرقـد امـام حـسین(ع) رابسیار دوست داشت. بعد از اتمام دوره ى ابتدایى، به جهت علاقه بـه تحـصیل دروس حـوزوى بـه مـشهد مقـدس رفـت. میگفت: تحصیل در مدرسهى دروس حوزوى بهترین جایى اسـت کـه انـسان سـاخته میشـود و مسائل دینى را به خوبی فرا میگیرد. او همزمان با تحصیل دروس حوزه توانست تحصیلات خود را تا دیپلم ادامه دهد کـه پـس از آن بـه کار مشغول شد. فردى مهربان، صادق و خوشرو و به دلیل سجایاى اخلاقىاش مورد احترام دیگران بود. به مدت چهارسال در گمرک تهران به کار مشغول بود که پس از آن به مشهد برگشت. در انجام فرایض دینى بسیار دقیق بود. در مراسم مذهبى شرکت میکرد و امر به معـروف و نهـى از منکر را سرلوحهى کارش قرار داده بود. به خواندن نماز شب و قرآن اهمیت زیادى میداد. نماز شب را با حالت خضوع و خشوع خاصى بجا میآورد. در اوقات بیکارى کتابهاى مذهبى از جمله: قرآن، مفاتیح، نهـجالبلاغـه و رسـالهى امـام را مطالعـه میکرد. صلهى رحم را نیز بجا میآورد و به دیدن اقوام میرفت. به خواندن کتاب بسیار اهمیت میداد. کتابهایش را در اختیار دیگـران میگذاشـت تـا آنهـا نیـز مطالعه کنند. به پدر و مادرش احترام خاصى میگذاشت و از آنها پرستارى میکرد. محمد بهرامیه در 23 سالگى با خانم بىبى مهین حـسینى پیمـان ازداوج بـست کـه مـدت زنـدگى مشترک آنها 8 سال بود. همسرش میگوید: ایشان فردى خوش اخلاق و با ایمان بودند. حاصل ازدواج آنها سه فرزند به نامهاى: مهدى (متولّد 26/9/1345)، مریم (متولّـد 16/3/1357) و احمد (متولّد 10/7/1360)میباشد. همسر شهید میگوید: زمانى که به منزل میآمدند، در کارهاى منزل و نگهدارى از بچه ها بـه مـن کمک میکردند، هیچ وقت ناراحتى را به خانه نمیآوردند. میگفتند: دلیلى ندارد که انسان نـاراحتی را با خود به منزل ببرد. زن و مرد باید راستگو باشند. بـراى ایـشان دختـر و پـسر فرقـى نمیکـرد،میگفتند: باید جسم و روح سالم باشد. طورى فرزندانش را تربیت میکـرد کـه بـراى جامعـه مفیـد باشند و سربار جامعه نباشند. دوست داشتند که آنها تحصیلات عالیه داشته باشند. به چادر، اهمیت میدادند، چون حجاب را با چادر کامل میدانستند. همچنین میگوید: ایشان نسبت به حقّ النّاس و بیت المال حساس بودند، میگفتند: چون به کارها و اعمال ما حسابرسى میشود، نباید خود را آلـوده بـه مـال دنیـا کنـیم. آخـرت را بـه دنیـا تـرجیح میدادند. نسبت به حلال و حرام مقید بودند. وی در ادامه میگوید: ما زمینى در حال ساخت داشتیم، با وجودى که بـه راحتـى میتوانـستند آهـن ساختمان را بدون نوبت بگیرند، ولى این کار را انجام ندادند. میگفتند: مـن بـا دیگـران هـیچ فرقـى ندارم. باید نوبت رعایت شود. ایشان اصلاً به فکر مال دنیا نبودند. اکنون مـا بـه دسـتورات ایـشان در زندگى عمل میکنیم و اثرات مثبت آن را در خودم و بچه هایم میبینم. با آغاز فعالیتهاى مـردم علیـه رژیـم طـاغوت در زمـره ى یـاران راسـتین انقـلاب قـرار گرفـت. در راهپیمایىها شرکت میکرد. به دسـتور امـام از خـدمت سـربازى فـرار کـرد و بـه شـغل جوشـکارى پرداخت. در مبارزه با منافقین شرکت داشت. حتّى در درگیرى با منافقین در مشهد مورد ضرب و شتم آنهـا قرار گرفت. از منافقین و گروهکهاى ضدانقلاب متنفّر بود. او مردم را نسبت به عملکرد منـافقین و هـدفهـاى آنها آگاه میکرد و در این راه بسیار فعال بود. هنگامی که خبر ورود امام به ایران را شنید بسیار خوشحال شـد، گـویى گمـشدهاش را پیـدا کـرده است. به امام و روحانیون علاقه داشت. ایشان در مورد امام گفتـهانـد: امـام مـردى شـجاع، مـدیر و داناست. کسى است که بعد از امامان(ع) در تاریخ بىنظیر بوده است. با بـدترین سـختىهـا از مبارزه دست برنداشته است. همان طور که اطاعت از پیامبر و امامان(ع) واجب است، اطاعـت از یـک پیشوایى همچون امام نیز واجب است. بعد از پیروزى انقلاب اسلامی مورد انقلاب میگفت: این بهترین حکومتى است که نصیب ما شد. در بسیج محلّه فعال بود. با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، با اهدا کردن دستگاه جوشـکارى خود به جهادسازندگى به سپاه پیوست. در سال 1359 عضو رسمی سپاه شد. در قسمت تعاون سـپاه بود که در آن جا بسیار فعالیت میکرد. تمام وقتش را صرف کار کرده بود و هفتهاى چندشب بیشتر به منزل نمیرفت. مدتى در قسمت کارگزینى سپاه بود که بسیجیان را براى رفتن به جبهه آماده میکرد. اکبر سعیدى فاضل - دوست شهید – میگوید: در سال1360 ایشان مسئول تعـاون بودنـد و مـن مسئولیت امور شهدا را برعهده داشتم. از ابتکارات ایشان در مشهد تشکیل ستاد امـور شـهدا بـود. در مأموریتى که ایشان به استانهاى شـیراز و اصـفهان داشـتند و در آن جـا ایـن سـتاد را دیدنـد. و از نحوهى کارش مطّلع شده بودند، در مشهد نیز همین طرح را راهاندازى کردند. قـبلاً امـور مربـوط بـه شهدا در مکانهاى مختلفى رسیدگى میشد، ولى ایشان با تشکیل ستاد ویژهى شهدا در نزدیکترین نقطه شهر و با مستقرکردن امکانات و نیروها در یک مکان مشخص ،توانستندمـشکلات بـسیارى از خانوادههاى شهدا را رفع کنند. از دیگر کارهاى ایشان ساختن تابوتهاى آلومینیـومی بـود. چـون در آن مقطع خانوادههاى شهدا، شهیدان خود را به مساجد محلّ میبردنـد و مراسـم شـبى بـا شـهدا را داشتند و تابوتهاى شهدا چوبى بود و دسترسى به تابوتهاى چوبى آسان، بـه همـین منظـور ایـشان دستور ساختن تابوتهاى آلومینیومی را دادند تا براى خانوادههاى شهدا مشکلى پیش نیاید. از دیگـر کارهایى که در ستاد ویژهى شهدا انجام میدادیم، خدمات رسانى به خانوادههاى شهدا بـود. از دیگـر اقدامات شهید بهرامیه راهاندازى دعاى ندبه براى خانوادههاى شهدا بود. همچنین بردن خـانوادههـاى شهدا در روزهاى پنجشنبه به مزار شهدا که با اتوبوسهاى سـپاه انجـام میشـد. از دیگـر کارهـاى ایشان، اردوهاى تفریحى - فرهنگى براى فرزندان شهدا بود که شهید بهرامیه فرزندانش را با خود بـه این اردوها میآورد و از آن ها خواسته بود در حضور فرزندان شهدا ایشان را بابا صـدا نزننـد چـون فرزندان شهید ناراحت میشدند. در آن مقطع حساس اطلاع رسانى براى خانوادههاى شهدا بسیار مشکل بود، هرچند کار مقدسى بـه شمار میآمد، ولى عکسالعملهاى خانوادهها در روحیات نیروهاى ستاد اثرمیگذاشت و آنها سـعى می کردند طورى عمل کنندکه بىاحترامی به خانوادههاى شهدا نشود. شهید بهرامیه با نیروهاى ستاد بسیار صحبت میکردند. آنها را توصـیه بـه صـبر و خویـشتن دارى مینمودند. از آنهامیخواستند با خانوادهها با متانت صحبت کنند، چون در آن سـتاد افـراد خاصـى مثل خانوادههاى شهدا، اسرا، جانبازان و مفقودالاثر در رفت و آمد بودند. شهید بهرامیه فـردى فکـور، فهیم، خوش برخورد و خوشرو بود. در کارها بسیار منظّم بود. در انجام هر کارى از قبل برنامـهریـزى میکرد، با نیروها برخورد بسیار خوبى داشت. فردى اهل تعقّل و تفکّر بود. مطالعـات زیـادى داشـت. چون طرحهاى خاصى را به اجرا در میآورد مطالعات عمیقى نیز داشت. در کارها با بچههـا مـشورت میکرد و نظرات آنها را جویا میشد. برخوردى دوستانه داشت و با نیروهـا ماننـد یـک بـرادر رفتـار میکرد. در جنگ تحمیلى بنابه مسئولیتى که در قبال خون شهدا و خانوادههاى آنـان احـساس میکـرد و براى حفاظت از انقلاب اسلامی و دفاع از کیان و شرف میهن اسلامی به جبهههاى حـق علیـه باطـل شتافت. او مشاهده میکرد که چه طور رزمندگان در جبهه به شهادت میرسـند. بـه همـین خـاطر تحمل نکرد و جبهه را بر همه چیز ترجیح داد. میگفت: ما باید به جبهه برویم تا دانشجویان و طلبهها به راحتى درس بخوانند. آرزو داشت در جبه حضور داشته باشد و بتواند دشمنان را از کشور بیرون کنـد. مطیـع اوامـر امـام بود. به جوانان آموزش اسلحه میداد و آنها را براى مقاطع حساس آماده میکرد. از مسئولیت تعاون سپاه استعفا داد و به جبهه رفت. میگفت: مگرمیشود انـسان پاسـدار باشـد و جبهه را نبیند. مسئول تعاون لشکر 5 نصر بود. یک بار بیشتر به جبهه نرفت و بعد از بیست روز به شهادت رسید. همسر شهید میگوید: وقتى به ایشان میگفتم: به جبهه نروید. میگفتند: ما در قبال خـون شـهدا مسئول هستیم و باید از کشور دفاع کنیم. همچنین وقتى که از سپاه دیر به منزل میآمدنـد و گلـه میکردم، ایشان میگفتند: ببین لباسهایم خونى اسـت. ایـن خـون شهداسـت و مـا مـدیون شـهدا هستیم. زمانى که به جبهه رفتند، گفتم: باید فرزندانت را هم با خود به جبهه ببریـد. گفتنـد: حتمـاً. فقط شما از من راضى باشید. همسر شهید میگوید: به خانوادههاى شهدا بسیار احترام میگذاشت. زمانى که خانوادههـاى شـهدا را از اصفهان به مشهد براى زیارت آورده بودند، ایشان مرا براى دیدن به محل استقرار آنها بردنـد و به من گفتند: چون آنهاخانوادههاى شهدا هستند و بعضى از آنها همسرانشان را در جنگ از دست دادهاند، شما از من فاصله بگیرید، به طورى که متوجه نشوند من همسر شماهـستم، چـون ناراحـت میشوند. اگر از شما پرسیدند: این جا چه میکنید؟ بگویید: من همسر شهید زنده هـستم. حتّـى بـه فرزندانم گفتند: آن جا مرا بابا صدا نزنید، بگویید: عمو. به همسرش توصیه کرده بود: به والدینم احترام بگذارید. حجاب اسلامی را رعایـت کنیـد. محـافظ انقلاب اسلامی باشید. راه مرا ادامه دهید. اگر به جبهه میروم براى جلب رضاى حـق تعـالى اسـت و نیمی از ثوابش از آنِ شماست و در شهادت من گریه و زارى نکنید. همسر شهید میگوید: قبل از شهادتشان به من گفتند: میخواهم وصیتنامه بنویسم. مـن بـسیار ناراحت شدم. بعد گفتند: بعد از من مثل حضرت زینب(س) عمل کنید. در نزدیکى مرز عراق در شلمچه او طرح کندن کانالى را داده بود که فاصلهى آنها با عراق بسیار کم بود. دشمن متوجه آنها میشود و آر.پى.چى میزند که به سر شهید بهرامیه برخورد میکند و او بـه فیض شهادت میرسد. محمد بهرامیه در تاریخ 18/6/1361 در منطقهى شلمچه بر اثـر اصـابت تـرکش بـه درجـهى رفیـع شهادت نایل گردید. پیکر مطهرش را پـس از انتقـال بـه مـشهد تـشییع و بـراى خـاک سـپارى بـه زادگاهش - روستاى بهرامیه - منتقل کردند. همسر شهید میگوید: بعد از شهادت ایـشان احـساس کـردم، مـسئولیت سـنگینى بـر دوش مـن گذاشته شد و سعى کردم فرزندانم را طورى تربیت کنم که ایشان میخواستند. بعد از شهادت شهید بهرامیه عدهاى از مردم روستاى بهرامیه عازم جبهههاى حق علیه باطل شـدند تا راه او را ادامه دهند. |