فرمانده گردان والعادیان تیپ 21 امامرضا علیهالسلام
سید حسن فلاح هاشمیان ششمین فرزند سید هادی روز پنجم رمضان 1381 ه ق برابر با 22بهمن سال 1340 ه ش .در خانواده ای مذهبی در کاشمر به دنیا آمد در حالی که یک خال هاشمی بزرگ روی شانه راستش بود .دو برادر بزرگترش سید احمد و سید محمد نام داشتند و سه فرزند دیگرشان از دنیا رفته بود ند مادرش سید زهرا امین زاده می گوید هنگام شیر دادن نوزاد با وضو بودم .
دوره ابتدایی را در دبستان «خیام » گذراند و در سال 1352 وارد مدرسه راهنمایی« عمید الملک کندری» شد و تا پایه دوم متوسطه در دبیرستان شهدای هفتم تیر (فعلی) درس خواند .
او همواره از راهنمایی های برادران بزرگش بهره می جست . در جلسه مذهبی و سیاسی به روشنگری و هدایت نسل جوان و همسالانش پرداخت .وی در شمار موسسان کانون انجمن اسلامی دانش آموزان کاشمر به حساب می آمد .
با روح بزرگ و همت بلند همواره به افق دور دست می نگریست و عرصه ای وسیع تر می طلبید .وی با تشکیل سپاه کاشمر به خیل سبز پوشان این نهاد نو پای انقلاب اسلامی پیوست .
تنوع ماموریت های سپاه روح تشنه «سید حسن» را برای خدمت بیشتر سیراب می کرد .او جوان ، پر شور و سراسر انرژی بود و به گونه ای خستگی ناپذیر و شبانه روزی فعالیت می کرد .در مبارزه با اشرار و منافقان سر از پا نمی شناخت و در پیکار با آنان بسیار جسور بود و در درگیری مسلحانه در کوه های اطراف« کاشمر»، شانه چپش مورد تیر منافقین قرار گرفت .
سید حسن با ازدواج دختر خاله اش «شکوفه عندلیب »به سنت نیکوی پیامبر عمل نمود که از این پیوند خجسته دوفرزند دختر و پسر به نام زهرا و زاهد به یادگار مانده اند .
همت والای «سید حسن» ، او را به وادی «کردستان» کشاند .پس از مدتی نیز برای کمک به مسلمانان تحت ستم« لبنان» و جهاد با صهیونیست ها رهسپار کشور «لبنان» شد .
در حقیقت سید مبارزه با ستم را از پدر بزرگش «سید رضا موسویان شیری»، مخالف و مبارز سرسخت حکومت ستم شاهی آموخته بود ؛ مبارزی که سر انجام به دست مامورین رژیم شاه شهید گشت .
از جمله سر گرمی های ایام جوانی «سید حسن» ورزش بود ؛ زیرا آن را برای تقویت جسم و روح بسیار مناسب می دانست .
توجه زیاد و منظم او به ورزش بدنش را ورزیده و آماده ساخته بود ؛ آنچنان که یک بار در مسابقه دو با تجهیزات در بین نیروهای مسلح شهرستان مقام اول را کسب کرد .
سید حسن در مراعات مسائل شرعی بسیار حساس بود و هر سال وجوه شرعی اش را می پرداخت .به میهمانی وصله رحم اهمیت می داد در زندگی بسیار جدی و مصمم بود ؛ به طوری که نا آشنایان او را خشن می پنداشتند .در این مورد یکی از دوستانش به نام حسین برهانی می گوید :
پیش از آنکه از نزدیک با او ارتباط داشته باشم ؛ از ظاهر ، قد و قامت و لباس اتودار و منظمش گمان می کردم که فردی قاطع و خشن است ؛ ولی پس از برقراری ارتباط و دوستی ، شاهد خوش خلقی و مهربانی اش بودم .
او انسانی بی ادعا بود ، از ستایش و تمجید و تشریفات جدا پرهیز می کرد .مادرش می گوید :
در هنگام اعزام یا بر گشت برای بدرقه و استقبال سفارش می کرد که دسته گل نبریم و قربانی نکنیم و در اولین بار چنین کردیم ناراحت شد ...
همرزمش جواد سیدی می گوید :اگر من بعد از ناهار اندکی استراحت می کردم تا به خود می آمدم می دیدم ظرف ها را شسته است و این برایش عادت شده بود .
همیشه قرآن کوچکی را در جیب خود داشت که مونس او بود و در هر فرصتی چند آیه ای را تلاوت می کرد .
همرزم دیگرش به نام علی اکبر صابری تولایی در این باره می گوید :
او به دوستان توصیه می کرد که برای باز شدن دل و رفع مشکلات با خواندن چند آیه به قرآن پناه برید !قرآن نور است و دل را روشن می کند و همه چیز آرام می گیرد .
سید حسن در مراسم دعای توسل ، ندبه و کمیل بسیار منقلب می شد و در برخی اوقات تا حد بیهوشی می رفت .
هر گاه تصویر امام را می دید ، شاد می شد ، اشک می ریخت و کمی گفت :اگر ما به نظامی که امام تشکیل داد ، پایبند باشیم و به سخنان گوهربار ایشان عمل کنیم ، هیچ وقت شکست نخواهیم خورد .
همیشه آرزوی زیارت کربلا داشت و دلش برای ضریح شش گوشه امام حسین پرپر می زد .
دلسوزی و کمک های سید حسن برای خویشان و دوستان آنقدر بر جسته بود که هنوز خلاء وجودش آنان را رنجور می سازد .وی برای یکی از آشنایان خانه مستقلی خرید و در ساخت منزل همکار دیگرش که در بیمارستان بود کمک بسیار کرد و برای آن کار هیچ چیز دریافت نکرد .او گره گشای مشکلات مالی دوستان و آشنایان شده بود .
پیرمرد ناتوانی در همسایگی او زندگی می کرد با هزینه خود اقدام به انشعاب آب و برق نمود و لوله کشی و سیم کشی منزل را به اتفاق برادرش به رایگان انجام داد .
این روحیه والا سبب شده بود که دوستان و خویشان به سید حسن لقب مشکل گشا داده بودند .
از آغاز جنگ تحمیلی مرتب در جبهه نبرد بود و در عملیات بستان ، مسلم بن عقیل ، خیبر ؛ بدر ، کربلای چهار و پنج شرکت جست .در ابتد رزمنده ای ساده بود اما با بروز رشادتهای خود در سالهای 1364 و 1363 فرمانده دسته ، گروهان ، معاون گردان و فرمانده گردان شد بعد از گردان یاسین فرمانده گردان والعادیات شد که آخرین مسئولیتش بود .
سید حسن در آخرین نامه ها به پدر و مادرش می نویسد :
در راهی که قدم برداشته ام با آگاهی و یقین کامل می باشد و هرگز از روی احساسات نبوده است .امیدوارم که در همه حرکات رضای خدا را در نظر بگیرید و از مسائل دنیوی بپرهیزید که این باعث آسودگی درون می باشد و در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی سربلند و سر افراز خواهید بود .
سر انجام این سردار شجاع و دلاور شجاع اسلام در عملیات کربلای 5 و در حالی که فرمانده گردان و العادیات را بر عهده داشت و به شکار تانکهای زرهی عراق پرداخته بود هدف تیر مستقیم دشمن متجاوز قرار گرفت و به فیض شهادت نائل آمد .
مردم شهید پرور و قدر شناس شهرستان کاشمر در وداعی جانسوز پیکر غرق به خون این حماسه ساز دفاع مقدس را با شکوه تشییع نموده و در جوار آرامگاه شهید آیت الله سید حسن مدرس به خاک سپردند .
منبع:"افلاکیان خاکی"نوشته ی علی اکبر نخعی،نشر کنگره ی بزرگداشت سرداران و23000شهید خراسان-1384