شهید غلامعلی چرخنده
|
|
مسئول امور مالی تیپ 21 امام رضا (ع)(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) بیست و پنجم اسفند ماه سال 1343 در شهرستان گرگان به دنیا آمد. مادرش می گوید: «قبل از تولدش یک شب خواب دیدم بچه ام به دنیا آمده و من قنداق بچه را بغل می کنم. برای مادرم تعریف کردم، گفت: ان شاءالله خیر است.» در کودکی به مکتب خانه رفت و بعد از آن وارد مدرسه ی ابتدایی شد. در دوازده سالگی و در سال 1356 به عنوان دانش آموز نمونه مدرسه انتخاب شد ،که برگزیده های هر مدرسه را به کنگره حزب رستاخیز شاه می فرستادند. او در بین بچه های دیگر کوچک ترین جثه را داشت. در آن کنگره دانش آموزان را برای ناهار دعوت کرده بودند اما او حاضر نشد. آن جا شروع به انتقاد از وضع موجود و وضعیت فلاکت بار مردم کرده بود، چرا که به بچه ها اجازه حرف زدن داده بودند و به دنبال صحبت های او، پدرش را به ساواک بردند و از او بازجویی کردند. در رشته ریاضی فیزیک ادامه تحصیل داد. او بیشتر کتاب های علمی، دینی و کتاب های شهید مطهری را مطالعه می کرد. دعا و قرآن بسیار می خواند. دعای کمیل را از حفظ بود و با صوت بسیار عالی می خواند و هرشب جمعه برای خواندن دعای کمیل به حرم امام رضا (ع) می رفت. در کودکی به حل جدول و ورزش های فوتبال، کشتی، کاراته و ژیمناستیک علاقه خاصی نشان می داد. این علاقه باعث شد که عضو تیم دست دوم، فوتبال شهید آزاد مشهد شود و در مسابقات کشتی ناحیه یک مشهد مقام قهرمانی را کسب کند. در سال 1354 به اتفاق برادر و جمعی از دوستانش جلسه دوره قرآنی را تشکیل دادند که مربی قرآن فردی روحانی به نام آقا سعیدی بود. این جلسات به طور مخفیانه برگزار می شد، چرا که آقای سعیدی تحت تعقیب بود و بعد از اتمام جلسه، یکی، یکی جلسه را ترک می کردند. همزمان با انقلاب و رفت و آمد در راهپیمایی ها و فعالیت هایش در این زمینه، یک سال مانده به اخذ دیپلم ریاضی و با وجود شاگرد اول بودن، مدرسه به خاطر انقلاب ترک تحصیل کرد. اولین حضورش در صحنه انقلاب، شرکت در تظاهرات بود. شاید اولین راهپیمایی در مشهد بود که بعد از راهپیمایی خواهران، در رابطه با کشف حجاب، صورت می گرفت. شهربانو تقی پور ( مادر شهید ) می گوید: «روزی که همسبتگی اعلام شد. تانک ها در خیابان ها مستقر شده بودند. او به اتفاق دوستانش در داخل دبیرستان نماز وحدت برپا کرده بودند و شهید آمد و گفت: وانت آورده ام تا موکت ها را برای مدرسه ببرم و با خود برد و بعد ما به جلوی دبیرستان رفتیم و دیدیم که تمام تانک ها به طرف دبیرستان هدف گرفته اند، ولی آن ها نماز وحدت را خواندند.» بعد از انقلاب عضو بسیج شد و در مسجد ابوالفضلی های عامل و مسجد امام خمینی فعالیت می کرد. همچنین مسجد الزهرا (س) واقع در مطهری جنوبی را لحظه ای ترک نکرد و شبانه روزش، وقف مسجد و خانواده های شهدا بود. برای افشای گروهک ها بسیار فعالیت می کرد. از سال 1362 عضو رسمی سپاه شد و به دلیل لیاقت هایی که از خود نشان داد، مسئول امور مالی منطقه پنج ثامن الائمه (ع) گردید. در تاریخ 21/4/1361 به جبهه رفت. ابتدا در گردان جندالله شروع به فعالیت کرد. در سال 1361 جهت شرکت در عملیات رمضان ( در حالی که یاد عموی شهیدش رجبعلی چرخنده به او نیرو می بخشید) عازم سرزمین خوزستان شد و با ابراز رشادت های فراوان و به گفتۀ هم سنگرانش تنها به مدد عنایت های غیبی بازگشت. با گردان جندالله در قسمت دوم عملیات رمضان حضور یافت. شهید در دفترچه خاطراتش می نویسد: «به ما خبر رسید که شب حمله است و ما در موضع پدافندی قرار گرفتیم و باید در خاکریز می ماندیم. من ناراحت شدم، ولی با دیدن بسیجی ها از شدت ناراحتی مان کاسته شد و یک خاکریز برای احتیاط در 1000 متری ما ساخته بودند، که اگر حمله موفقیت آمیز بود، بچه ها آن جا موضع بگیرند. حمله شروع شد و گلوله و خمپاره بود که به زمین می رسید و ماشین مهمات را به آتش کشید. صبح آن روز همه خسته بودند، ولی خوشحال از این که شکست نخوردیم، بلکه از امتحان الهی سربلند بیرون آمده بودیم. مسئول امدادگر به من گفت: باید به خط مقدم، به گردان یدالله بروم. در آن زمان گردان یدالله دژ دوم بود و ما آن شب در سنگر فرماندهی خوابیدیم و فردایش با بقیه به خط مقدم رفتیم. نیمه های شب بود که از خواب بیدارمان کردند و گفتند که آماده باش است. چون عراقی ها به شدت خاک ما را مورد هدف قرار داده بودند، بلند شدیم. دو نفری یک اسلحه گرفتیم و تا صبح این درگیری ادامه داشت تا این که صبح درگیری تمام شد و من و دوستم بالای خاکریز ایستاده بودیم و به محل درگیری دیشب نگاه می کردیم. ناگهان سه گلوله به فاصله چند متری از بالای سرمان گذشت و پشت سرش 5 الی 6 خمپاره 120 زدند که واقعاً در آن حالت معجزه رخ داد و تمام ترکش ها در خاکریز فرو رفت و من هیچ آسیبی ندیدم. و یک خمپاره به شدت به سنگر ما برخورد کرد، ولی به خواست خداوند عمل نکرد.» وی قبل از اعزام آخرش، ممیز امور مالی منطقه 5 سپاه بود و در رابطه با خراسان، سمنان و مازندران فعالیت داشت. پس از آن مسئول امور مالی تیپ 21 امام رضا (ع) گردید و در پشت جبهه، کارهای سپاه را نیز انجام می داد. با وجود تصدی امور مالی ، لحظه ای خطوط مقدم را ترک نمی کرد و تنها در مواقع ضروری این کار را انجام می داد. زمان حمله دشمن به مهران، همان شب به همراه جمعی از فرماندهان دیگر به آن جا رفت و تا آزاد شدن مهران آن جا را ترک نکرد. در آخرین ماموریت برای تامین وجه و پرداخت حقوق رزمندگان عازم باختران شد و در بازگشت مقابل پاسگاه ژاندارمری ماهی دشت دچار سانحه گردید. غلامعلی چرخنده در تاریخ 27/5/1365 در جبهه ماهیدشت کرمانشاه به علت تصادف و ضربه مغزی و خونریزی داخلی به درجه رفیع شهادت نایل گردید. شهربانو تقی پور ( مادر شهید ) می گوید: «پدر شهید آمد و گفت: من و شما پدر و مادر شهید هستیم. بسیار خوشحال بودند، اما من بیهوش شدم. اورژانس آمد و من را به هوش آورد. یک لحظه خوابم برد و دیدم که هادی با لباس سفید آمد و دستش را روی صورتم گذاشت و می گوید: مامان، مامان، گفتم: جان مامان، شما که شهید شدی؟ گفت: بلند شوید، ببینید چه لباسی خریده ام؟ این لباسی است که با قطره قطره خونم خریده ام. شما دوست دارید؟ تا خواستم فریاد بزنم، گفت: مامان، هر زمان که یاد من افتادید دستتان را روی قلب تان بگذارید. سوره والعصر را سه مرتبه بخوانید، قسم می خورم که خدا به شما صبر می دهد.» شهید قبل از عملیات مهران در وصیت نامه خود چنین می نویسد: «خدایا، خدایا، تکه تکه ام کن و تکه هایم را به مادرم نرسان که او مادر وهب است و بدنم را بسوزان و خاکسترم را به صبا بده تا چون صحابه عزیز پیامبر (ص) به فرات و دجله بپیوندم.» قبل از عزیمت به منطقه، در اسفند ماه 1364 در وصیت نامه دیگرش چنین می نویسد: «به دوستان می گویم که غم بودنم، با ماتم نبودن عزیزان بسیار سنگین تر است از غم نبودن در بین شما. آن چه به شما کردم جز ستم نبود و طلب عفو و رحمت از همگان را دارم و همه را بخشیدم. سعی کنید در همه لحظات عمر، خدا و مصلحت خدا را در نظر داشته باشید، چرا که آن هنگام که خداوند از ما نظر لطف خود را بازگراند، دیگر ما را توان یاری نخواهد بود.» منبع:"فرهنگنامه جاودانه های تاریخ(زندگینامه فرماندهان شهیداستان خراسان)"نوشته ی سید سعید موسوی,نشر شاهد,تهران-1385 |