شهید مرتضی صنعتی اسفیوخی
|
|
فرمانده بهداری تیپ ویژه شهدا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) چهارم فروردین ماه سال 1326 در روستای اسفیوخ یکی از روستاهای شهرستان تربیت حیدریه متولد شد. خواهرش می گوید: «قبل از تولد او، پدر و مادرم نذر کردند که اگر خداوند به آن ها پسری عطا فرماید، نامش را مرتضی بگذارند و سقای مسجد شود. بعد از تولدش او را عقیقه کردند و کمی بزرگ تر شد به عنوان سقا در مسجد به مردم آب می داد. بسیار مهربان بود. در سلام کردن پیشی می گرفت. از همان کودکی نماز را اول وقت می خواند. برای آموختن قرآن به مکتب رفت. در روستای ما مدرسه نبود، او برای تحصیل به روستایی دیگر می رفت و به خاطر علاقه ی زیاد به درس این مسافت طولانی را پیاده طی می کرد و تا ششم ابتدایی ادامه داد.» به خاطر فقر اقتصادی و تنگدستی ترک تحصیل نمود. کتاب های فرهنگی و کتاب های شهید مطهری را مطالعه می کرد. در کارها با دایی اش مشورت می کرد و از ایشان راهنمایی می خواست. کسانی را که موافق با دین نبودند، ارشاد می کرد و اگر آن ها به روش خود ادامه می دادند، از آن ها کناره گیری می کرد. در ایام محرم و صفر نوحه خوانی می کرد. صدای دلنشینی داشت. مشکلات خودش را به تنهایی حل می کرد و از کسی توقع کمک نداشت و مشکلات دیگران را در حد توان برطرف می کرد. اگر زمانی برای خانواده اش گرفتاری پیش می آمد، می گفت: «راضی باشید به رضای خداوند. گله نکنید. اگر مورد تنگدستی قرار گرفته ایم، حتماً مشیت الهی در آن هست.» در سال 1348، در 20 سالگی با خانم بی بی منیره موسوی ازدواج کرد. مدت زندگی مشترک آن ها 13 سال بود. حاصل ازدواج آن ها 6 دختر به نام مریم، محبوبه، معصومه، فاطمه، نصرت و عصمت است. او دوست داشت فرزندان صالحی را تحویل جامعه دهد که حافظ انقلاب باشند. او نیازهای خانواده اش را از راه حلال تامین می کرد. حتی به کارگری می رفت تا محتاج دیگران نباشد. او در زمان جنگ تحمیلی خانواده اش را با خود به ارومیه و کرمانشاه برد. قبل از انقلاب در راهپیمایی ها شرکت می کرد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی عضو بسیج شد و شب ها در خیابان های شهر به نگهبانی می پرداخت. از طریق بسیج به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و در سال 1360 عضو رسمی سپاه شد. در سپاه ادامه تحصیل داد و موفق به اخذ دیپلم شد. به امام بسیار علاقه داشت، عکس ایشان را بالای سرش می گذاشت و می گفت: «جانم فدای رهبر.» امام را چندین بار در خواب دیده بود. با شروع جنگ تحمیلی برای دفاع از دین، میهن، مقابله با تجاوزگران و لبیک گفتن به ندای رهبر انقلاب، جبهه را بر همه چیز ترجیح داد. او احساس می کرد که به حضورش در جبهه نیاز است، به همین خاطر خانواده اش را ترک کرد و به جبهه رفت. او فرمانده ی بهداری بود. در تیپ ویژه شهدا مسئولیت داشت. از سمتش در جبهه چیزی نمی گفت و خانواده اش از سمت او در جبهه اطلاعی نداشتند. او خود را یکی از سربازان اسلام معرفی می کرد. زمانی که به مرخصی می آمد، در پایگاه بسیج فعالیت می کرد، به تشویق مردم برای رفتن به جبهه می پرداخت و کمک های مردم را برای جبهه جمع آوری می نمود. هر موقع که به مرخصی می آمد، بلافاصله به جبهه برمی گشت. در جبهه مداحی می کرد. پیش نماز و امام جماعت بود. با ملایمت با افراد برخورد می کرد. حتی اگر کسی اعتقادات مذهبی را نادیده می گرفت، با او صحبت می کرد و او را به راه راست هدایت می نمود. مصطفی داروغه ( دوست شهید ) می گوید: «مشکلات را با توکل به خدا حل می نمود. علاقۀ زیادی به امام زمان (عج) داشت. ایشان به ما توصیه می کردند: پیرو ولایت فقیه و امام باشید. در خط انقلاب و اسلام حرکت کنید. در جبهه ها حضور یابید.» آرزوی سلامتی امام، پیروزی انقلاب و باز شدن راه کربلا را داشت. مرتضی صنعتی در یک عملیات برای کمک به افرادی که در باتلاق افتاده بودند، رفت و چون آن منطقه توسط دشمن شناسایی شده بود، مزدوران عراقی خمپاره ای به آن منطقه می زنند که ترکش خمپاره به او اصابت می کند و به شهادت می رسد. مرتضی صنعتی در تاریخ 3/5/1364 در اشنویه کردستان به علت اصابت ترکش خمپاره به دیدار حق شتافت. منبع:"فرهنگنامه جاودانه های تاریخ(زندگینامه فرماندهان شهیداستان خراسان)"نوشته ی سید سعید موسوی,نشر شاهد,تهران-1385 |