ورود    به    سامانه    مدیریتی
خاطرات دفاع مقدس

خاطرات دفاع مقدس

در پاوه مشغول خدمت بودم. شبی خواب دیدم که فرزندم مریض است که او را به بیمارستان بردم و باید عمل می شد و مبلغ هفت هزار تومان از من حق عمل می خواستند و من پولی همراه نداشتم. به من گفتند: بروید و از امام خمینی پول بگیرید. به قم رفتم. جلوی در حرم حضرت فاطمه معصومه (س) پیکانی دیدم که تمام بدنه اش را از گل محمدی پوشانده بودند. پرسیدم: چه کسی داخل اتومبیل است؟ گفتند: یک روحانی

شهيد برونسي آن روزهاي اولي كه مسئوليت گردان را به عهده گرفته بود به دلايل خاصي زياد علاقه به كار كلاسيك نداشت، يعني، هيچ موقع شايد دوست نداشت كه كلاسيكي عمل كند. لذا ميانه خوبي با طرح و نقشه و كالك و اينها نداشت. آن لحظه اي كه رفته بود، طرح مانور و محدوده عملياتي گردان خودش را توضيح بدهد، آنتن را روي كل محور عملياتي كل يگانها دور مي داد. شهيد همت به ايشان تذكر داد و گفت: نقطه عملياتي خودت را نشان بده. شهيد برونسي در جواب شهيد همت گفت كه ...

بنا به گفته هم‌سنگرانش در پشتیبانی ـ مهندسی جنگ جهاد سازندگی، او نمونه کم نظیر و آمیزه‌ای از فعالیت، نبوغ، ایثار، شور، شوق و عشق به خدا و اسلام بود؛ و در این راه، از بذل جان هم دریغ نداشت.
در جبهه جنوب، یاور راستین سپاه، ارتش و بسیج بود؛ وی از پیش آهنگان سنگرسازان بی سنگر بود و در زدن خاکریز و کندن سنگر‌ با استفاده از ماشین آلات راهسازی نقش مؤثری داشت.

گفتم كه: به خد امي سپارم و حضرت زهرا هم نگهدارتان هست. قبل از اينكه از خانه برود همان حالت مجدد به خانم ايشان دست مي دهد و خلاصه مجبور است كه اين خانم و خانواده را به همين وضعيت با چند بچه رها كند و خودش را به كاروان برساند. مي گفت: بعد از مدتي كه در جبهه بودم با خانواده ام تماس گرفتم و ...